بسیاری از اهالی موسیقی تصور می کنند که نوشتن موسیقی یک پدیده مبهم است که قابل تجزیه و تحلیل، تمرین و یادگیری نمی باشد، در حالیکه شبیه بداهه نوازی، عناصر مشخص موسیقایی بکار رفته در یک موسیقی نوشته شده را می توان تجزیه و تحلیل کرد و یادگرفت.بدون در نظر گرفتن سبک موسیقی،از بتهوون گرفته تا بیتلز تمام سبک های گوناگون دارای تکنیک ها و عناصر موسیقایی یکسانی هستند.
همه موسیقیدان های بزرگ هویت مشخصی در آثارشان دارند. پیشنهاد می کنم به آثار یک موسیقیدان برجسته گوش کنید و تحلیل کنید که چه عواملی در کل اثر تأثیرگذار بوده است که آنرا به عنوان یک اثر مشخص از یک شخص، متمایز می کند. برای مثال می توان به Carlos Jobim بخاطر ساختار برزیلی آهنگ هایش، Duke Ellington و Thelonious Monk بخاطر نوشتار جز نام برد. دقت کنید که آثار کلاسیک را نادیده نگیرید از آنجا که بسیاری از نوازندگان جز از آن تأثیر پذیرفته اند. بسیاری از عناصر موسیقایی در موسیقی کلاسیک مانند بازنگری (Retrograde) و بازنگری معکوس (Retrograde inversion) می توانند در موسیقی جز بعنوان عناصری ارزشمند مورد استفاده قرار گیرند.
آلبوم اول گیتاریست "پت متنی" با نام Bright Size Life ، شامل ساختار موسیقی منحصر به فرد وی بود.وقتی این اثر منتشر شد، نه تنها بخاطر نوازندگانش، بلکه بخاطر ترکیبات جدید و هیجان برانگیزش بسیار نو و جدید بود. خود وی دراین باره گفته است که این کار را با انگیزه خلق یک اثر نو و متفاوت برای بداهه نوازیهایش شروع کرده است. او می خواست از فرم استانداردی که هر کسی می تواند آنرا اجرا کند خارج شود و یک بستر منحصر به فرد برای بداهه هایش بوجود آورد. موسیقی نویسی به موسیقیدان ها این اجازه را می دهد که معمار موسیقی خود باشند. همچنین این اجازه را به آنها می دهد که صدای خودشان را با وضوح بیشتر و بارز تر ترسیم کنند.
بسیاری از موسیقیدان های جز که مورد علاقه من هستند، همزمان با آهنگسازی، بطور خاص برای یک نوازنده در گروهشان موسیقی را می نوشتند. Ellington می دانست که نوازنده ترومپت چگونه موسیقی را Phrase بندی می کند و می دانست که نوازنده ساکسیفون آلتو چطور با یک صدای تماماً منحصر به فرد لید خواهد زد.
بسیاری از عناصر مهم موسیقی در نواهای محلی، بلوز یا قطعات کلاسیک وجود دارند. عناصری مانند خط ملودی، تکرارهای ملودیک و بسط و گسترش ملودی را همانطور که می توان در نواهای محلی شنید در موسیقی موتزارت نیز مشاهده کرد. همانطور که همه ما قبلاً هم بارها شنیده ایم، موسیقی خوب، خوب است.
یک موسیقیدان بوسیله موسیقی نویسی است که می تواند ترکیبات گوناگون مودها و حس ها را خلق کند. خلق موسیقی شخصی برای یک موسیقیدان یک امر خوشایند است و به او این اجازه را می دهد که افقی نو در موسیقی بوجود آورد. بسیاری از آثار استاندارد از دهه بیست تا دهه چهل میلادی بر پایه یک نوع محدود ساختار سی و دو میزانی و معمولاً در فرم AABA بودند. هرچند یسیاری از آهنگ های آن زمان بسیار ارزشمند هستند اما در ساختارشان خیلی محدوداند.
یکی از مهمترین عناصر موسیقی استفاده از تکرارهای ملودیک است. بسیاری از آثار موسیقی کلاسیک شامل تکرارهای ساده Phrase های ملودیک هستند. خیلی مهم است بدانیم که چه وقت در تکرار زیاده روی نکنیم و بدانیم برای غیرقابل پیش بینی و جذاب بودن، چه موقع یک ملودی جدید ارایه کنیم.
روند نگارش موسیقی را می توان با تمرین حالت های گوناگون عناصر و تکنیکها آموخت. با معین کردن چند پرسش شروع کنید؛ آیا موسیقی که قرار است نوشته شود دارای یک حس خاص مشخص است یا حسی مبهم دارد؟ انتظار دارید شنونده بعد از شنیدن اثر چه حالتی به خود بگیرد؟شادی یا ناراحتی؟ آیا هارمونی استاتیک خواهد بود یا اکتیو؟ آیا در آن از اکوردهای سه تایی و یا هفت تایی استفاده خواهد شد؟ در مورد مودولاسیون، اینترلود یا مقدمه چطور؟
خود را به پارامترهای مشخصی محدود کنید و سعی کنید اثری با آن مشخصات خلق کنید. برای مثال، سعی کنید یک قطعه 21 میزانی را فقط با استفاده از دو کلید ماژور و فقط با کوردهای مینور و ماژور سه تایی بنویسید. این نوع تمرین ها بیشمارند.